stubborn love [10]
در اتاقو باز کردم وبا یه دختر کوچولو ناز مواجه شدم
خیلی کیوت بود مامانش هم کنارش وایساده بود
*ساعت۱۵:۵۵دقیقه*
*ویو کوک*
از دیشب تا الان هیجان زدم که دو باره ببینمش
*چرا تا الان یه زنگم بهم نزده
*یعنی نتونستن راضیش کنن؟
*(یه نیم نگاه به موبایلش میندازه) .........
*یعنی بهش زنگ بزنم ببینم میاد ؟
* ایشششش آروم باش
*الیا اینجوری نیست میاد
*نیم ساعت دیگه بهش زنگ میزنم که مطمئن شم
€کوک با ورم نمیشه داری باخودت حرف میزنی
*یاحضرت مسیح ...هیونگ تو کی امدی تو اتاقم؟(به جان خودم چیزی پیدا نکردم بگم 😂)
€من دقیقا....
اره دقیقا یه ربعه دارم نگات میکنم
€ هعی از دست رفتی
*هیوونگ
€خوب چیه راست میگم
حالا کیه دختره؟
*دختره نه الیا یکی از دوستامه
€اها اون وقت چجور دوستی ایی؟
*....دوست معمولی
€اها
*چیزی نمیخواستی بگی ؟
€نه دیگه تو برو سر قرار من بهش رسیدگی میکنم
*چطوری فهمیدی؟
€چهرت داد میزنه
خوش بگذره
*ممنون یونگی هیونگ
€ از دست این بچه مثلا دستیار لیدر(و در بسته می شود)
*چطور امدنش حالیم نشد
*همون لحظه ویو الیا*
با کلی خستگی بالاخره به خونه رسیدم
همه جا ساکت بود
رفتم سمت آشپزخونه یه لیوان آب دستم گرفتم امدم تو اتاقم
و...
^شما دو تا تو اتاق من چیکار می کنید
$خواهر عزیز تر از جانم خونسرد باش الان الکس برات توضیح میده
٪خیلی نامردی ولی اوکی
الیا ما گفتیم تا وقتی تو میای به هانی برسیم و لباسای خوبتم انتخاب کنیم که بتونی یکم بیشتر استراحت کنی
$که تو انتخاب لباس شکست خوردیم
خیلی نامردی دفع بعد خواستی لباس بگیری برای منم انتخاب میکنی
^این الان تعریف بود؟
$عااام..... آره فکر کنم
^ممنونم ازتون که به فکرم بودین
$٪کاری نکردیم.....
^خب دیگه شما برید به درساتون برسید من خودم لباسو انتخاب میکنم
٪پس ما میریم کتاب خونه
$بای
^بای پسرا
خیله خوب وقت یه چورت باید نیم ساعت دیگه بیدار شم
#Bts
#army
خیلی کیوت بود مامانش هم کنارش وایساده بود
*ساعت۱۵:۵۵دقیقه*
*ویو کوک*
از دیشب تا الان هیجان زدم که دو باره ببینمش
*چرا تا الان یه زنگم بهم نزده
*یعنی نتونستن راضیش کنن؟
*(یه نیم نگاه به موبایلش میندازه) .........
*یعنی بهش زنگ بزنم ببینم میاد ؟
* ایشششش آروم باش
*الیا اینجوری نیست میاد
*نیم ساعت دیگه بهش زنگ میزنم که مطمئن شم
€کوک با ورم نمیشه داری باخودت حرف میزنی
*یاحضرت مسیح ...هیونگ تو کی امدی تو اتاقم؟(به جان خودم چیزی پیدا نکردم بگم 😂)
€من دقیقا....
اره دقیقا یه ربعه دارم نگات میکنم
€ هعی از دست رفتی
*هیوونگ
€خوب چیه راست میگم
حالا کیه دختره؟
*دختره نه الیا یکی از دوستامه
€اها اون وقت چجور دوستی ایی؟
*....دوست معمولی
€اها
*چیزی نمیخواستی بگی ؟
€نه دیگه تو برو سر قرار من بهش رسیدگی میکنم
*چطوری فهمیدی؟
€چهرت داد میزنه
خوش بگذره
*ممنون یونگی هیونگ
€ از دست این بچه مثلا دستیار لیدر(و در بسته می شود)
*چطور امدنش حالیم نشد
*همون لحظه ویو الیا*
با کلی خستگی بالاخره به خونه رسیدم
همه جا ساکت بود
رفتم سمت آشپزخونه یه لیوان آب دستم گرفتم امدم تو اتاقم
و...
^شما دو تا تو اتاق من چیکار می کنید
$خواهر عزیز تر از جانم خونسرد باش الان الکس برات توضیح میده
٪خیلی نامردی ولی اوکی
الیا ما گفتیم تا وقتی تو میای به هانی برسیم و لباسای خوبتم انتخاب کنیم که بتونی یکم بیشتر استراحت کنی
$که تو انتخاب لباس شکست خوردیم
خیلی نامردی دفع بعد خواستی لباس بگیری برای منم انتخاب میکنی
^این الان تعریف بود؟
$عااام..... آره فکر کنم
^ممنونم ازتون که به فکرم بودین
$٪کاری نکردیم.....
^خب دیگه شما برید به درساتون برسید من خودم لباسو انتخاب میکنم
٪پس ما میریم کتاب خونه
$بای
^بای پسرا
خیله خوب وقت یه چورت باید نیم ساعت دیگه بیدار شم
#Bts
#army
۳.۱k
۰۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.